جدول جو
جدول جو

معنی کباب انداختن - جستجوی لغت در جدول جو

کباب انداختن
(رُ صَ دَ)
کباب پختن. (بهار عجم) (آنندراج). کباب افکندن. قرار دادن گوشت به قطعات کرده بر آتش بقصد برشته و بریان شدن:
حسن می خواهند مستان را به شمع و گل چه کار
هر که روشن کرده آتش ما کباب انداختیم.
محمدقلی سلیم (از آنندراج).
اگر قبول نداری که بی تو چون داغم
بیا به سینۀ سوزان من کباب انداز.
میرزا صائب (از آنندراج).
اگر چه عشق نداردز من فسرده تری
توان به سینۀ گرمم کبابها انداخت.
میرزا صائب (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
کباب انداختن
کباب پختن: (حسن میخواهند مستانرا بشمع و گل چه کار ک هر که روشن کرده آتش ما کباب انداختیم) (محمد قلی سلیم)
تصویری از کباب انداختن
تصویر کباب انداختن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طناب انداختن
تصویر طناب انداختن
کمند انداختن، با کمند کسی را گرفتار ساختن
ریسمان به گردن کسی انداختن و او را خفه کردن
فرهنگ فارسی عمید
(غُ بَ وَ دَ)
نقاب انداختن از چیزی، آن را نمایان کردن. پرده از آن برگرفتن:
ای از پی آشوب ما از رخ نقاب انداخته
لعل تو سنگ سرزنش بر آفتاب انداخته.
خاقانی.
- نقاب انداختن بر چیزی، آن را پنهان کردن. مخفی کردن. پوشاندن
لغت نامه دهخدا
(رَ تَ)
کمان افکندن. (آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) :
هلال را به حریفان نموده ام سنجر
که پیش ابروی آن جنگجو کمان انداخت.
سنجر کاشی (از آنندراج).
و رجوع به مادۀ قبل شود
لغت نامه دهخدا
(خَ رِ / خِ رِ شُ دَ)
شراب ساختن. (غیاث اللغات) (از آنندراج) :
گر نیندازد ستم بر نوبهار خود کمند
در خزان هرکس که نتواند شراب انداختن.
صائب
لغت نامه دهخدا
تصویری از بار انداختن
تصویر بار انداختن
بار افکندن، کود دادن زمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از باز انداختن
تصویر باز انداختن
دور انداختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کمان انداختن
تصویر کمان انداختن
کمان افکندن: (هلال را بحریفان نموده ام سنجر، که پیش ابروی آن جنگجو کمان انداخت)، (سنجر کاشی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلاه انداختن
تصویر کلاه انداختن
افکندن کلاه از سر، بسیار شاد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
دار کشیدن، کمند انداختن کمند انداختن گرد کسی یا چیزی، خفه کردن با طناب و کمند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلاب انداختن
تصویر قلاب انداختن
لربطٍ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از بمب انداختن
تصویر بمب انداختن
Bomb
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قلاب انداختن
تصویر قلاب انداختن
Hook
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از قلاب انداختن
تصویر قلاب انداختن
accrocher
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از قلاب انداختن
تصویر قلاب انداختن
kanca takmak
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از قلاب انداختن
تصویر قلاب انداختن
ہک کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از قلاب انداختن
تصویر قلاب انداختن
হুক লাগানো
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از قلاب انداختن
تصویر قلاب انداختن
แขวน
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از قلاب انداختن
تصویر قلاب انداختن
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از قلاب انداختن
تصویر قلاب انداختن
menggantungkan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از قلاب انداختن
تصویر قلاب انداختن
フックする
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از قلاب انداختن
تصویر قلاب انداختن
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از قلاب انداختن
تصویر قلاب انداختن
לתפוס
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از قلاب انداختن
تصویر قلاب انداختن
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از قلاب انداختن
تصویر قلاب انداختن
हुक करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از قلاب انداختن
تصویر قلاب انداختن
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از قلاب انداختن
تصویر قلاب انداختن
agganciare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از قلاب انداختن
تصویر قلاب انداختن
enganchar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از قلاب انداختن
تصویر قلاب انداختن
зачепити
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از قلاب انداختن
تصویر قلاب انداختن
zaczepić
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از قلاب انداختن
تصویر قلاب انداختن
зацепить
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از قلاب انداختن
تصویر قلاب انداختن
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از بمب انداختن
تصویر بمب انداختن
сбрасывать бомбы
دیکشنری فارسی به روسی